پس سخن کوتاه باید

مینویسم و میبرم تو پیش نویس ها.بعد مدتی که میخونمشون بیشتر از چیزایی که مینویسم متنفر میشم.دوست ندارم زیاد بشنوم.دوست ندارمم زیاد حرف بزنم.دقیقا شبیه یه پیرمرد شدم که شب توی خونه اش برای بچه هاش و نوه ها و عروساش مهمونی داده و اونام توی غذاش قرص خواب ریختن و حالا که چشاشو باز کرده میبینه توی خانه سالمندانه.همینقدر تلخ و منزوی گونه.ناراضی و ناراحتم.از همه چی.از همه...اون پیرمرده میشینه یه گوشه و فکر میکنه.به اینکه مگه چیکار کرده بود و ....

بنظرم نوشتن بقیه اش هم زدن و زیاده گویی محسوب میشه.تا همینجاش کفایت میکنه.

۲ ۰
Barana _Tajii
۱۸ فروردين ۰۰:۱۲

پست بعدیو بنویس که چی دوست داری!

شاید ازشون متنفر نبودی**

هووم؟؟

 

سلااام خوشحال میشم از اشناییت😍

بارانا ام و ۱۷ سالمه

پاسخ :

اغلب موارد متنفرم
مرسی از نظرت :)
جیمی
۰۸ ارديبهشت ۱۲:۵۸

قابل درکه👍🏽👍🏽

پاسخ :

غمین است :"(
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
About me
چو گل در دست بیداد تو پرپر شد
نگاه من
کلمات کلیدی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان