يكشنبه ۳ اسفند ۹۹
اولش نمیخاستم بنویسم ک چی گذشت ولی ی چیزایی مابین جابجایی هام پیدا کردم ک فهمیدم نوشتن چقدر خوبه
+دوباره برگشتیم خونه اول.و این بار هم کل کارا رو دوش من بود.از سشنبه تا همین الان دارم کار میکنم و هنوز وسایل وسط اتاق ریخته.
برعکس دفعه قبل من هیچ دخالتی تو برگشت نداشتم.راستش زیاد از اینجا خوشم نمیاد ولی از اونجا هم متنفرم.
+نق مامان از همین حالا بلند شده ک باید خونه رو بفروشیم و چون خوشش نمیاد ماهم طبیعتا نباید حرف بزنیم.فعلا با یه باشه زمستون رو سر میکنیم :))
+تو این مدت جی زحمت انلاین شدن منو تو کلاسا کشید و کلا کلی درس نخونده مونده رو دستم با کلی خستگی
+دیروز ک داشتم کمد بالا رو تمییز میکردم ی دفترچه خاطرات پیدا کردم برا سوم دبستانم :) و جالب اینه ک اون تو هم بجز اتفاقایی ک سر کلاس افتاده بود چیزی ننوشتم و از همون موقع ذوق نوشتن نداشتم :/