گذر موقت

+اولین چیز اینه که از جایی که الان وایستادی چقدر راضی هستی؟من هیچ وقت بهش فکر نمیکنم.همیشه بردداشت ذهنیم اینه که یه سنگی جلو پاهام افتاده و من باید به بهترین نحو در حد خودم ببرمش بالای کوه.حالا هرچقدر سخت.بعد جنگیدنای پی در پی توی زندگی سعی کردم به چیزی که برام رقم خورده راضی باشم.زیاد فکرشو نکنم اگه فلان طور بود اینطوری نمیشد.همیشه دلیل برای ناراضی بودن هست ولی رضایت فعلی به شرایط بهترین راه قانع کردن درون است.این به معنی دست کشیدن از رسیدن به موقعیت بهتر نیس.فقط اشوب درونی رو کمتر میکنه.از سر و کله زدن با خودت یخورده دست میکشی و میتونی عاقلانه تر در حال تصمیم بگیری.

+چند وقته ک به درختای انار تو حیاط بغلی نگاه میکنم.بیشترش ترک خورده و نارسه.هر دفعه که بهشون نگاه میکنم این اسمو میزارم واسشون:انار ترک خورده دلم.زیاد باحال نیس ولی از اولین باری ک دیدمشون اینو ساختم تو ذهنم.چیز زیادی تا بهار نمونده ولی اون انارا هنوز همون قدر محکم ولی ترکیده به درخت چسبیدن.

+این روزام شبیه یک بطالت تکراریه.نه خوشم میاد نه بدم میاد.از خوندن و شنیدن و دیدن خسته ترم.یادمه یکی بهم گفت از روی نوشته هات میفهمم چقدر خسته ایی.نمیدونم.ولی حتما خیلی واضحه که میشه فهمید.حتی در شاد ترین حالت درونی هم خسته درونم شاد نمیشه :))

+امروز صبح یه اهنگ بیکلام پیدا کردم ک نمیدونم مال کیه.اصلا یادمم نمیاد از چه جایی گیر اوردم چون بشدت خابم میومد.ولی یه حس خاصی داشت.چون دقیقا منو یاد همون انارای ترک خورده دلم میندازه

Anarbanoo

۱ ۰

بازمانده

برف عصرگاهی چهارشنبه :)

۰ ۰

پشت شیشه برف میبارد

+امروز دومین برف زمستونی بود ک بارید.دفعه اول موقع امتحانای ترم بود و فقط زمین رو تر کرد.ولی امروز کامل همه جا سفیده و از نه و نیم صبح ک بیدار شدم دیدم داره میباره.خیلی زیاد دلم میخاست برم جنگل و همین الانم دارم صدای قیرقاژ موتورا و ماشینایی ک بسمت جنگل میرن و میشنوم ولی چون به مقدار زیادی مشغله و گرفتاری ریخته رو سرم و کلا رو سر خانواده نمیشه جُم بخورم.از سر صبحم این اهنگ میلاد درخشانی که برای فروغه تو ذهنم در حال تکراره که پشت شیشه برف میبارد/در سکوت سینه ام دستی/دانه اندوه میکارد.میدونم ک در هر حالی یه اهنگ متناسب تو ذهنم ریپیت میشه حتی بیکلام :)
+اتفاق دوم اینه که شنبه هفته بعد دو فصل شیمی معدنی امتحان دارم و در این گیر و دار من از 240 صفحه فقط 7 صفحه خوندم.تازه میفهمم درسای شیمی دبیرستان یک شوخی بیش نبود.و اینکه جی یه پیج کارای هنری زده برا خودش و چقدر خوشگله *-*جدا ذوق انجام کار هنری رو خیلی دوس دارم ولی در من نیست.
+دلم میخاد فلسفی بنویسم و هربار در حال هرکاری تو ذهنم درحال نوشتن متنای فلسفی هستم.اما دلم میخاست ی امکانی بود ک به هرچی فک میکردی میتونستی بنویسی و یادت نره.حس میکنم اینجا متروک تر از وب قبلیه و در فکر افتتاح ی شعبه در تلگرام هستم.البته ن برای نوشتن مفصل.برای عکس و موزیک و گاهی چرت گویی! اما حس میکنم سرم شلوغ تر از اینه ک بخام اونجا رو هم هندل کنم.شاید تابستون اینکارو کردم.
+حس میکنم من هنوز در گذشته گیر کردم و فکر میکنم یه کنکوریم.این سایه شوم قرار نیست کنار بره.ولی دلم میخاد ی روزی از تصمیمی که گرفتم راضی و خوشحال باشم و مثل همه این روزا نگم ای کاش...

۲ ۰

مرور ایام گذشته

اولش نمیخاستم بنویسم ک چی گذشت ولی ی چیزایی مابین جابجایی هام پیدا کردم ک فهمیدم نوشتن چقدر خوبه
+دوباره برگشتیم خونه اول.و این بار هم کل کارا رو دوش من بود.از سشنبه تا همین الان دارم کار میکنم و هنوز وسایل وسط اتاق ریخته.
برعکس دفعه قبل من هیچ دخالتی تو برگشت نداشتم.راستش زیاد از اینجا خوشم نمیاد ولی از اونجا هم متنفرم.
+نق مامان از همین حالا بلند شده ک باید خونه رو بفروشیم و چون خوشش نمیاد ماهم طبیعتا نباید حرف بزنیم.فعلا با یه باشه زمستون رو سر میکنیم :))
+تو این مدت جی زحمت انلاین شدن منو تو کلاسا کشید و کلا کلی درس نخونده مونده رو دستم با کلی خستگی
+دیروز ک داشتم کمد بالا رو تمییز میکردم ی دفترچه خاطرات پیدا کردم برا سوم دبستانم :) و جالب اینه ک اون تو هم بجز اتفاقایی ک سر کلاس افتاده بود چیزی ننوشتم و از همون موقع ذوق نوشتن نداشتم :/

 

۰ ۰
About me
چو گل در دست بیداد تو پرپر شد
نگاه من
کلمات کلیدی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان